×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

الگوهای درست و نادرست تربیت کودکان

× زمانى كه كودكان متولد مى شوند، معصوم هستند و كاملاً آموزش پذير.اغلب والدين روشى را كه براى تربيت فرزند خود اعمال مى كنند، مؤثر و مفيد مى دانند و يا اين كه مى گويند روش ديگرى را نمى شناسيم. اما امروزه شيوه فرزندپرورى والدين را به ۴ گروه تقسيم كرده اند كه عبارت است از: شيوه مستبدانه، شيوه بدون دخالت، شيوه آسان گيرانه، شيوه مقتدرانه.
×

آدرس وبلاگ من

kodak.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/shirin80

الگوهاي درست و نادرست تربيت كودكان


الگوهاي درست و نادرست تربيت كودكان


نويسنده: زهرا خيريه





    زماني كه كودكان متولد مي شوند، معصوم هستند و كاملاً آموزش پذير.اغلب والدين روشي را كه براي تربيت فرزند خود اعمال مي كنند، مؤثر و مفيد مي دانند و يا اين كه مي گويند روش ديگري را نمي شناسيم. اما امروزه شيوه فرزندپروري والدين را به ۴ گروه تقسيم كرده اند كه عبارت است از: شيوه مستبدانه، شيوه بدون دخالت، شيوه آسان گيرانه، شيوه مقتدرانه.
    * الگوي تربيتي مستبدانه
    والديني كه شيوه تربيتي آنها مستبدانه است، بسيار متوقع هستند. نگرش اين والدين اين است كه همان كاري را كه من گفتم انجام بده! چون آنها انتظار دارند فرزندانشان از دستورات آنها بي چون و چرا اطاعت كنند، كمتر به گفت وگو با آنها مي پردازند، اگر كودك اطاعت نكند والدين به فشار و تنبيه متوسل مي شوند.
    كودكان پيش دبستاني كه والديني مستبد دارند، مضطرب، گوشه گير و ناخشنود هستند. وقتي آنها در تعامل با همسالانشان دچار مشكل مي شوند با خصومت واكنش نشان مي دهند. پسرها خشم و سرپيچي زيادي نشان مي دهند و دخترها وابسته مي شوند و از تكاليف چالش انگيز عقب نشيني مي كند. (بامريند ۱۹۷۱)
    متأسفانه اين بچه ها به علايم عصبي همچون نگراني، تنش، اضطراب، افسردگي و در نهايت خودكشي دچار مي شوند و معمولاً به ترس هاي غيرمنطقي مبتلاهستند،از قبيل ترس از تاريكي، حيوانات، آسيب ديدگي و عدم موفقيت. اين ترس ها با سرزنش والدين بيشتر آشكار مي گردد.
    اين والدين اغلب مقررات شديد و سختي را وضع مي كنند كه موجب مي شود ميان آنها و فرزندانشان روابط ارباب رعيتي برقرار گردد.
    والدين كودك را به دليل ناتواني هايش سرزنش مي كند و هر خطايي كه از كودك سر بزند فوراً با او برخورد مي شود.
    زماني كه كودك به طور مداوم سرزنش شود، تصور ضعيفي از خود در ذهن پرورش مي دهد كه تدريجاً منجر به كاهش اعتماد به نفس او مي شود و خيلي زود باور مي كند كه آنچه والدين درباره او مي گويند حقيقت محض است.
    اين الگوي تربيتي مبتني بر عدم محبت، سرزنش، انتقاد و سختگيري است. از جمله خطاهايي كه والدين مستبد به آن گرفتار هستند، عبارت است از: قضاوت درباره كودك براساس رفتارش، عدم تعريف و تمجيد از كودك (چرا كه تصور مي كنند منجر به لوس شدن كودك مي شود)، اعتقاد دارند اگر همان بار اول سخت ترين تنبيه را اعمال كنند، مؤثرتر خواهد بود. كودك نبايد با والدين خود چون و چرا كند، ايجاد احساس گناه مؤثرترين روش تربيتي است.
    سرزنش بسيار و تمجيد كم موجب مي شود كه چنين خانواده هايي كودكاني سلطه پذير، بيش از حد مطيع و ترسو تربيت كنند.
    اين گروه از كودكان ممكن است به طور مداوم ميان افسردگي (سرزنش خود)، اضطراب (انتظار سرزنش) و حالت دفاعي (سرزنش ديگران) در نوسان باشند.
    يكي از خصوصيات مثبت اين خانواده ها آن است كه كودكان به ندرت لوس و نازپرورده مي شوند.
    * الگوي تربيتي آسان گيرانه
    اين الگوي تربيتي را امروزه بيشتر در سبك تربيتي والدين مي توانيم مشاهده كنيم. در اين سبك، والدين مهرورز و پذيرا هستند و در عين حال متوقع نيستند و از هرگونه اعمال كنترل خودداري مي كنند. اين والدين به فرزندانشان اجازه مي دهند در هر سني كه هستند خودشان تصميم بگيرند حتي اگر هنوز قادر به انجام اين كار نباشند. فرزندان اين والدين مي توانند هر وقت كه مي خواهند، غذا بخورند و بخوابند و هر قدر كه مي خواهند تلويزيون تماشا كنند. آنها مجبور نيستند طرز رفتار خوب را ياد بگيرند يا كارهاي خانه را انجام دهند.
    برخي از والدين آسان گير واقعاً معتقدند كه اين روش بهترين روش است، اما اكثريت آنها از توانايي خود در تأثير گذاشتن به رفتار فرزندانشان مطمئن نيستند.
    اين الگو علاوه بر مشكلاتي كه براي كودك ايجاد مي كند، براي جامعه نيز مشكلاتي را به همراه خواهد داشت.
    سبك مستبدانه، كودكان را سختكوش و مسئوليت پذير بار مي آورد اما اين كودكان مدام با احساس بي ارزشي و گناهكار بودن همراه هستند، در حالي كه در الگوي آسان گيرانه، كودكان از مسئوليت شانه خالي مي كنند و پرتوقع هستند، به اندازه سبك مستبدانه فعال نيستند و احساس مي كنند همه دنيا به آنها بدهكار است.
    اين كودكان اغلب به بي حوصلگي و نارضايتي از زندگي دچار مي شوند و از استعدادهاي خود به نحو مطلوب استفاده نمي كنند. آنها درماندگي و ناتواني خود را درك مي كنند، اما از اعتماد به نفس لازم براي رفع اين نقايص برخوردار نيستند. لذا تنها كاري كه از دست آنها برمي آيد درخواست و تقاضاي بيشتر از والدين شان است.
    در اين الگوي تربيتي كودكان لوس، ضعيف النفس و وابسته و از لحاظ عاطفي �كودك صفت� تربيت مي شوند.
    رايج ترين خطايي كه والدين در اين سبك تربيتي انجام مي دهند اين است كه كودكان نبايد ناكام و ناراحت شوند. در حالي كه بايد كودك را وادار كرد تا با تلاش خود به اهدافش دست پيدا كند.
    طبيعتاً در زندگي روزانه ناكامي و بي انصافي وجود دارد و اگر كودك با اين سبك تربيت شود، هرگز قادر نخواهد بود در زندگي با ناملايمات و بي انصافي ها برخورد كند.
    يكي از خطاهايي كه اين والدين مرتكب مي شوند اين است كه تصور مي كنند �كودكان از گفته هاي والدين بيش از اعمال آنها مي آموزند.� تناقض موجود در گفتار و اعمال اين والدين موجب مي شود تا همان قاطعيت اندكي هم كه دارند بي تأثير بماند.
    زماني كه كاسه صبر اين والدين از رفتار كودك لبريز شود، در تنبيه او شدت عمل بيشتري به خرج مي دهند و آنها را از طغيان خشم خود متحير مي سازند.
    اين والدين چنين تصور مي كنند كه �سنگين ترين تنبيه ها اگر بار اول به كار رود مؤثرتر از تنبيه تدريجي و اندك خواهد بود�.
    آنها پس از سختگيري احساس گناه مي كنند. از سوي ديگر كودك تأسف و ناراحتي والدين را مشاهده كرده و تصور مي كند كه تنبيه او اشتباه بوده است، لذا هدف مورد نظر والدينش را از تنبيه درنمي يابد.
    كودكي كه به علت رفتار بيش از حد محبت آميز والدينش صبر و تحمل در برابر ناملايمات را نياموخته است، در بزرگسالي با مشكلات فراواني رو به رو خواهد شد. اين افراد در زندگي زناشويي و اجتماعي نيز انتظار دارند كه همگي تابع هوس هاي آنان باشند و هنگامي كه خواسته هاي آنها برآورده نمي شود، خشمگين، آزرده خاطر، پرخاشگر و برآشفته مي شوند. از نظر اين افراد ديدگاه هاي ديگران هيچ اهميتي ندارد.
    * الگوي تربيتي بدون دخالت
    اين شيوه با كم توقعي، بي اعتنايي و طرد همراه است. اگر اين الگوي تربيتي از اوايل زندگي كودك اعمال شود، تقريباً تمام جنبه هاي رشد از جمله دلبستگي، شناخت و مهارت هاي هيجاني و اجتماعي را مختل مي كند.اين الگو به مراتب مخرب تر از الگوهاي پيشين است؛ چرا كه در آن محبت و صميميت وجود ندارد. اين الگو ممكن است از جانب والديني اعمال شود كه اغلب افسرده هستند و استرس زندگي به قدري آنها را از توان انداخته كه وقت و انرژي كمي براي فرزندانشان دارند يا ممكن است از جانب والديني باشد كه اعتقاد دارندكودك عمداً بدرفتاري مي كند و اگر بخواهد مي تواند به سادگي در كارهايش موفق شود.كودك در الگوي تربيتي بدون دخالت اگر بدرفتاري كند طرد مي شود اما اگر بدرفتاري نكند مورد تشويق والدينش قرار نمي گيرد. او همواره درخور سرزنش است اعم از اين كه كار ناشايستي از او سربزند يا خير، در اين اوضاع كودك سرخورده و ناكام خواهد شد. زيرا هيچ راهي براي او جهت كسب موفقيت وجود ندارد.
    در نتيجه كودك خشمگين و رنجيده خاطر مي شود. در اين زمان احساسات خصمانه خويش را يا در خود مي ريزد و يا اين كه به نزديكان خود يا اجتماع منتقل مي كند.
    اگر والدين قاطع و جدي نباشند احتمال زيادي وجود دارد كه كودك به سوي بزهكاري گرايش پيدا كند. كودك بي اعتنايي والدينش را به عنوان نشانه طرد و عدم پذيرش از سوي آنها تلقي مي كند، سپس مي كوشد كه با انجام رفتاري ناشايست توجه والدينش را جلب كند، اما با انجام هر رفتار ناشايستي بيشتر مورد سرزنش قرار مي گيرد و والدين نسبت به او بي تفاوت تر مي شوند. اين گونه والدين درك نمي كنند كه اصلاح رفتار ناپسند به چيزي بيش از پند و نصيحت نياز دارد و از آنجا كه پند و نصيحت ثمري نمي دهد معتقد مي شوند رفتار ناشايست بايد تنبيه شود.
    تنبيه كينه توزانه، سرزنش مدام و ايجاد احساس گناه فقط موجب مي شود كودك باور كند به اندازه اي گناهكار است كه لايق بي توجه و بي احترامي شده است.
    متأسفانه در رفتارهايي از قبيل افراط در مصرف مشروبات الكلي، دزدي هاي كوچك، تشكيل گروه هاي ولگرد و تبهكاري ردپاي اين الگوي تربيتي را مي توان مشاهده كرد.
    * الگوي تربيتي مقتدرانه
    چهارمين و مناسب ترين روش براي فرزندپروري الگوي تربيتي مقتدرانه است. والدين مقتدر درخواست هاي معقولي از فرزندان خود دارند و اين درخواست ها را با تعيين محدوديت ها و اصرار بر اين كه كودك بايد از آنها تبعيت كند به اجرا مي گذارند. در عين حال آنها صميميت و محبت نشان مي دهند، صبورانه به نقطه نظرهاي فرزندشان گوش مي كنند و در تصميم گيري اعضاي خانواده با يكديگر مشاركت دارند.
    فرزندپروري مقتدرانه روشي منطقي است كه در آن حقوق والدين و كودكان محترم شمرده مي شود. اين والدين هميشه بر رفتار كودك تأكيد دارند و هرگز خود او يا شخصيتش را مخاطب قرار نمي دهند. مثلاً به كودك مي گويند: �پسرم من دوست ندارم كه تو با خواهرت با تندي صحبت كني� و هرگز به او نمي گويند: �من تو را دوست ندارم چون با پرخاش صحبت مي كني.�اين والدين كودك را به علت كثيف كردن فرش خانه و يا شكستن پنجره طرد نمي كنند و تمام توجه خود را به اصلاح مسأله اختصاص مي دهند و هرگز سعي نمي كنند او را هراسان و پريشان ساخته و يا مقصر جلوه دهند.
    اين گونه والدين به فرزندان خود مي گويند كه از رفتار آنها ناراضي اند و آنها را توجيه مي كنند كه تنبيه شان صرفاً به منظور اصلاح رفتار است و هرگز قصد تخريب شخصيت آنها را ندارند. اين والدين به مسائل و مشكلات كودكان به عنوان جزئي از زندگي طبيعي كودك مي نگرند و به رفتار ناپسند كودك به عنوان عملي كه براي ناخشنود كردن آنها صورت مي گيرد توجه نمي كنند بلكه رفتار ناپسند كودك را به عنوان مشكلي مي بينند كه نياز به راه حل دارد.
    هر مشكل و آزار و اذيتي كه از طرف كودكان ايجاد شود از نظر اين والدين پيامد طبيعي كم هوشي ، ناآگاهي و يك اختلال عاطفي - هيجاني است.آنها تلاش نمي كنند كودك را مقصر جلوه دهند بلكه سعي مي كنند فقدان دانش او را اصلاح كرده و به او مهارت هاي لازم و انديشه منطقي را آموزش دهند. اين والدين عقيده دارند رفتارهاي اشتباه كودكان براي رسيدن به بلوغ فكري و مقابله با مشكلات دوران بزرگسالي ضروري است. آنها هرگز كنترل خود را از دست نمي دهند و تنبيه بدني را به عنوان آخرين چاره و زماني كه تنبيه هاي ديگر ثمري نداشته باشد مورد استفاده قرار مي دهند.
    
    منابع:
    - موفقيت در تربيت فرزندان (۱۸- ۵ سالگي) با رويكرد عقلاني - عاطفي، اليس‎/ نويسنده پل هاك، مترجمان حسين صيفوريان، محمد طاهر رياضي ارسي، تهران: رشد، ۱۳۸۳
    - روانشناسي رشد (از لقاح تا كودكي)‎/ مؤلف: لوراي برك، مترجم: يحيي سيدمحمدي، تهران: نشر ارسباران، ۱۳۸۳
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1388 - 2:13:22 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم